محمدحسن جونمحمدحسن جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

♥ محمدحسن کوچولو ♥

کوچولوی نمکی و شیرین زبونیهاش!

1392/8/11 7:53
199 بازدید
اشتراک گذاری

 


+ امروز واسه ناهار خودمو پسری فسنجون گذاشته بودم ... طبق معمول غذا رو کشیدم و نشستیم سرسفره میخواستم مثل هر روز یک قاشق خودم بخورم و یک قاشق بدم به گلپسر، تا اومدم قاشقشو بگیرم که دهنش کنم گفت: "نه مامانی تو گناه داری!" چند بار از من اصرار و از حسنی هر بار مخالفت کردن.خلاصه تا غذامو خوردم فقط با غذاهاش بازی کرد و خوب نمیتونست بخوره باخودم گفتم حتما یاسیره یا دوس نداره که نمیخوره! و ذره ای نفهمیدم چرا گفته مامانی تو گناه داری! ظرف غذام که خالی شد هنوز یه ذره دیگه میخواستم، بهش گفتم ببین تو نخوردی من همه غذامو خوردم و برنده شدم تازه میخوام برم یه ذره دیگه ام واسه خودم غذا بکشم! رفتم و اومدم و جاتون خالی بقیه غذامم خوردم بعد که قاشق چنگالمو گذاشتم دیدم میگه: "مامانی سیر شدی؟" گفتم آره سیر سیر شدم بلافاصله گفت: "حالا نوبت حسن جان! ، حالا نوبت حسن جان!" داشت چشام در میومد ظرف غذاشو بهم داد و طفلی قاشق قاشق بهش غذاشو دادم و اونم تند تند تا تهش خورد!

بچه ام هم دوس داشت هم گشنه بود حالا می فهمیدم "مامانی تو گناه داری" که گفته بود یعنی چی!

واسه خودم چندین ساعت تو آسمونا دور میزدم!

باورم نمیشد پسر کوچولوی دو سال و ۵ماهه من، اینقدر بزرگ شده باشه که یه همچین فداکاری بزرگی بکنه ... گشنگی بکشه و صبر کنه تا اول مامانیش سیر بشه

فدای روح بزرگت بشم پسر کوچولوی مهربون و دوس داشتنی من

 

بعد ناهار رفتیم با هم بخوابیم بهش میگم محمدحسن اگه کسی ازت پرسید باباییت چکاره است بگو مهندس هوافضا میگه: مندس هوافضا میگم: مندس هوافضا نه مهندس هوافضا ؛ میگه: مهندس هوافضا.
میگم اگه کسی ازت پرسید چند سالته چی میگی؟ میگه: دوسال. میگم دوسال نه دوسال و نیم. میگه دوسال و میم. پسرم دوسال و میم نه! دوسال و نیم. فی البداهه میفرماین : "پدر ما رو در آوردی"

و من   ... جان؟  ... ببخشید قربان!

 

+ دوشنبه هفته پیش قرار بود دایی جون محمدحسن واسه اولین بار به صورت متاهلی و با خانوم گلش از قم بیام مشهد و بیان خونه ما. صبح محمدحسن که بیدار شد و اومد تو آشپزخونه بهش میگم امروز ایشالا واسه ناهار دایی و زن دایی میخوان بیان خونه امون. میگه : " مارو فیلم کردی دایی و زن دایی قمن!"

منو میگی اینجوری ... مارو فیلم کردی رو دیگه از کجات آوردی وروجک! ... فیلمم کجا بود! باور کن تو راهن

 

+ چند وقت پیش خونه مامان جونش بودیم با مامانم رفته تو حیاط که آشغالارو بذارن دم در ... مامان میگن تا یکم خلش پلش میومده میچسبیده به من! مامان: چی شده مامان جون چیزی نبود که! حسنی: "فکر کردم پیشیه" و دوباره که این قضیه تکرار میشه و باز میچسبه به مامان، مامان میگن: ترس نداره پسرم ما که اصلا پیشی نداریم گلپسر: "آخه من بعضی وقتا از چیزای مختلفی می ترسم!"

 

 جیگرتو!

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)