گزارش روزی از روزهای 20 ماهگی!
سکانس ۱:
صبح زود از خواب بیدارشده بودم... بین روز اینقدر خوابم گرفت که بدون گریه و داد و بیداد و پناه بردن به مامانی خودم گرفتم خوابیدم یا بهتر بگم از حال رفتم! (خاله پای کامپیوتر بود و تو اتاق خودش،وقتی دید هرچی صدام میکنه جواب نمیدم اومد دنبالم و این شد که در این حال یافتیده شدم!)
سکانس ۲:
وقتی بهم پیشنهاد وسوسه انگیزی میشه و خیلی ذوق می کنم دستامو اینجوری می کنم و در نهایت هیجان میگم : نـــــــــــه (حالا اینکه چرا نه الله اعلم!)
سکانس۳:
وقتی خیلی شیطونی می کنم و اساسی خسته میشم و حس میکنم دیگه نمیکشم معمولا اینجوری غش می کنم رو زمین و خستگی در میکنم!
پایان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی