چند کلام از کودکی شیرین زبان
+ وقتی می خواد خودشو لوس کنه یا یه چیزی میخواد که احتمال میده مخالفت کنیم یا انجامش واسمون سخت باشه میشیم "مامانی جونی" و "بابایی جونی"!
نصفه شب بیدارم کرده میگه مامانی جونی آب میخوام! .... رفتم واسش آوردم .... چند لحظه بعد میگه : خب مامانی جونی جی...م دارم! ... من بیچاره: پاشو بریم
+ میگه : مامانی چرا تو داری کوچولو میشی؟! ... مامانی کوچولوی من!
جواب میدم : من کوچولو نشدم ! جنابعالی زیادی دارین دراز میشین!
+ نزدیک اومدن بابایی بود نشسته بودم و از سر و کولم بالا میرفت، بهش میگم : بذار بلند شم،میخوام برم غذای بابارو گرم کنم غذاش ماسیده(خراسانیش:سیریده!) میگه: سیریده یعنی چی؟! میگم: یعنی روغناش سرد شده سفت شده! فی الفور میگه : یعنی تو هم سیریدی؟!
اینم نظریه ایه واسه خودش : انسان مایع بود، سردش شد و سیرید و اینگونه بود که به حالت جامد درآمد!
++
فعلا همینا یادم بود مابقی بعدا اضافه خواهد شد!
قیافه رو دارین؟ ... خداییش آخرشه